عاشقی


عاشقی از عشق خود فریاد کرد
مـرغ جـان از بند عشـق آزاد کرد
بر سر و صورت زنان گفتا امـان!
خرج عشق و عاشقی هم شد گران!
عاشقی مِی خوردن از جام بلاست
کمترینش پول سرویس طلاست!
نق شنیدن کار هـر روزِ من است
دشمنِ جـانم فقط مادر زن است!
مثل خیلی ها زن من شاغل است
از من و از بچـه ها او غافـل است
می زند هر شب مرا او بی دلیل!
تازه می گوید به من او زن ذلیل!!
عشـق مجنون نزد او افسـانه است
لیلی مـن عاشـق یارانـه است!
سکـه و دینـار و مـاشین و دلار...
او رود بازار و مـن هم، خـانه دار!
من غلام و چــاکر و او سـرور است
چون تصور می کند از من سَر است!
روز و شـب دارد ویــار تــازه ای
مـی دهـد دستـور کار تــازه ای
کاش یک شب من مجرد می شدم
فارغ از این زوجه مفرد می شدم
آن که من را این چنین بیچاره کرد
نیشخندم می کند در روز مرد!!
هدیه اش هم لنگه ی جوراب بود
عذر خواهم، طبع شعرم خواب بود!
گفتن این شعــر از من سهـل بود
لیکن ابیاتش همه از جهـل بود!
گرچه بعضی ها چنین اند و چنان...
همسر من هست با من مهــربان؛



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: